سرخنکلایی ها - با لهجه و زبان شیرین سرخنکلایی

مطالب و عکس های جالب از سرخنکلا با زبان و لهجه سرخنکلایی (گرگانی)

سرخنکلایی ها - با لهجه و زبان شیرین سرخنکلایی

مطالب و عکس های جالب از سرخنکلا با زبان و لهجه سرخنکلایی (گرگانی)

شعر گرگانی

سه شنبه, ۶ خرداد ۱۳۹۳، ۰۸:۳۲ ب.ظ



جیگرم خون چر امروزو فردا مکنی(jigaram khone chere emrozo farda mokoni)

نکنه اون همه حرفه داری حاشا مکنی(nakone on hame harfe dari hasha mekoni)

یادته گفتی فقط من ر تو این دنیا مخوای(yadete gofti faghat man re to in donya mokhay)

حالا هر دم به ساعت دلداده پیدا مکنی(hala har dam be saat deldade peyda mokoni)

از سحر تا ناماشان تو کوچه جیجو مزنم(az sahar ta namashan to koche jijo mezenam)

جان مرگ نا شده کی پنجره ر وا مکنی(jane marg nashede kay panjerere va mokoni(

به خیالت مچزانی منه ر خنک مشی(be khiyalet mechezani mane re khonok meshi)

جلو بچه محلا منه رسوا مکنی(jolo e bache maala mane rosva mokoni)

من خودم دربو داغانم ته دگه مار نزن(man khodam darbe daghanam te dege mare nazen)

عوضی نازو نوازش منه دعوا مکنی؟؟(avazi nazo navazesh mane rosva mokoni)

نمدانی دل من نازکه با یه زنبلق(nemedani dele man nazeke ba ye zanbelegh)

مشکنه ریز مشه مشینی تماشا مکنی؟؟(meshkene riz meshe mishini temasha mokoni)

یسفم آخر قصه به زلیخا مرسه(yosofam akhare ghese be zollaykha merese)

نمدانم چر ته مجنونو لیلا مکنی(nemedanam chere te majnono layla mokoni)


اُوزان، دمِ درِ سَرد اُئِه، اَجیکه.

اجیک (نوعی کرم) بالای در سردابه آویزان است.

رَعو داره مِدُّوئِه.

رَعو (نوعی پشّه) دارد می‌دود.

 جیجو مِزِنِه مَلکَموت.

مَلِکِ موت (عزراییل) در حال پرسه زدن است.

 سینه صومُخُورِه زَغْنَبود.

و (عزراییل) کلّه‌ی سحر در حال زهر خوردن است.

 گَمبیل شده شَبِ پُشمُوروک.

شب اخمو، چاق و فربه شده است (هوا دم دارد.)

اُلُما زِده اَوله جَکوک.

آدمِ آبله رخ، از این گرما، صورتش پر حرارت و تب گرفته شده است.

شِلایین شدِه لَچَّر شده.

صورتش چسبناک و کثیف (چندش‌آور) شده است.

دلِ گِلیشو لَپَّر شدِه.

دل آدِم شبگرد (از غصه) پر شده است.

اَتِه کَل توتِِه بِکَل، پَنجه بگیر، نون و شِکَر.

(این عبارت متل گرگانی معادل اتل متل توتوله است)

مَمَّد خَرتو، فردا اَفتو، مابِچّه‌های گرگیم، از شاخ بز مِتَرسیم، دقِ دقِ دقِ مِلرزیم

(این جملات قسمتی از داستان طنزی است که هر وقت در استرآباد مدت بارش باران طولانی می‌شد برای اینکه باران قطع شود، شخصی با لباس‌های بلند و آستین‌های دراز و گشاد به نام «مَمَّد خرتو» همراه با بچه‌های توی خیابان راه می‌رفت و از خورشید می‌خواست آفتاب کند و اشعه‌های خودش را مثل نخود به زمین پرتاب کند ...)

یِه طِرَف ناهارخوران، چَکِّه بُروشِ آسُمان.

(گرگان جایی است که) یک طرفش در ناهارخوران (انگار) آسمان (با رعد و برقش) دارد کف می‌زند.

 یِه طِرَف دریا داره، رَقصِ قِشَنگِ تُرکمان.

(گرگان) در طرف دیگرش دریا دارد (همراه) با رقص زیبای (خنجر) ترکمان.

نظرات (۱)

۲۷ آبان ۹۶ ، ۱۵:۲۵ کوثر مقصودلو کمالی
واقعاخیلی شعر زیبا و قشنگی است .😊😊😊

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی